مفهوم موعود يهود يا ماشيح
واژة «ماشيح » کلمه عبري و معادل واژة فارسي «مسيحا» است. ماشيح به معناي مسح شده يا تدهين شده به روغن مقدس ميباشد و معرّب آن «مسيح» است. اين واژه ابتدا لقب پادشاهان قديم بنياسرائيل بوده، ولي در زمانهاي بعد به کاهنان بزرگ و حتي به برخي پادشاهان غير بنياسرائيلي نظير کورش نيز اطلاق شده است.
زيرا معتقد بودند او را خدا برگزيد و مسح کرد تا نقش رهاننده بني اسرائيل را برعهده گيرد.در زمان پيامبران بنياسرائيل، آنها در مراسمي مقداري روغن بر سر پادشاهان مي ريختند و با دست خود آنها را مسح مي کردند. بر اثر اين کار، آن پادشاه، ماشيح خوانده ميشد و اطاعت او بر همگان واجب مي گرديد.
آنچه مسلم است اين است که واژة ماشيح ابتدا کارکرد موعودي يا منجيگرايي نداشت و صرفاً يک لقب براي پادشاهان بنياسرائيل بود ولي بتدريج اين واژه از اختصاص شاهان بني اسرائيل بيرون آمده و در نهايت به يک واژه آرماني و نجاتبخش براي بنياسرائيل تبديل شده است. بر اساس متون مقدس يهود، نخستين بار اين واژه به «طالوت» اطلاق شده است. چون بني اسرائيل در اوج بدبختي و فلاکت به سر مي بردند و گرفتار انواع شدايد، دزدي و ظلم شده بودند، لذا براي رهايي از اين دردسرها به خدمت سموئيل نبي رسيدند و از او خواستند حاکمي را بر آنها منصوب کند تا آنان از آن وضعيت اسفناک نجات دهد و قدرت حفاظت از آنها و داراييهاي آنان را داشته باشد. سموئيل نيز طالوت را تدهين يا روغنمالي کرد و لفظ ماشيح براي اولين بار بر او اطلاق شد.
اين ابتداي طرح ماشيح است، ولي اين روند ادامه پيدا مي کند تا الگوي کامل مسيحايي از دوران حکومت داوود نبي شکل مي گيرد. داوود تجلّي بخش وعدة الهي بر قوم برتر يا قوم خدا، به واسطه حکومت پي ريزي مي شود. ماشيح موعود، داوود نيست، بلکه از نسل اوست.
زمينة پيدايش طرح ماشيح در يهود
آنچه باعث طرح ديدگاه ماشيحگري در آيين يهود شد و هر چه زمان بر آن گذشت آنرا پررنگتر کرده است، چند عامل ميباشد:
عامل اول: پيشينة بسيار تاريک قوم يهود. زيرا تاريخ يهود سرتاسر درد و رنج و تاريکي است؛ به طوري که هيچ نقطه روشني در آن ديده نميشود. در مقاطعي آزار و شکنجه و رنج و مشقت يهوديان به اوج خود مي رسد و آنها همواره به دنبال يک نقطة روشن مي گردند. لذا طرح ماشيح و گئولا (نجات) بود که جرقه هاي اميد را روشن نگاه داشته و باعث شد تا يهوديان بدترين و هولناکترين مصيبتهاي تاريخ راتحمل کنند و منتظر روز حاکميت ماشيح باشند. اميد به ظهور ماشيح، هنگام بدبختي هاي ملي شدّت مي يافته است؛ يعني وقتي که ظلم و تعدي يک دولت فاتح، بني اسرائيل را زير سلطة خود مي گرفت، يهوديان از روي غريزه به دنبال نجات بودند و اين زمينة ماشيح را طرح کرده است.
عامل دوم: ماشيح وعدة خداوند بر قوم يهود است. زيرا خداوند در جاهاي متعدد به بني اسرائيل وعده مي دهد اگر عمل کرديد، شما را بر زمين مسلط خواهم کرد و شما را برتري خواهم داد؛ به عبارت ديگر، رابطه شان با خداوند بر اساس عهد و پيمان و معاهده است؛ يعني يهود به اين اعتقاد بودند كه هرگاه به شرايط الهي عمل کنند، خداوند به وعدة خود عمل خواهد کرد و ماشيح خواهد آمد و آنان را نجات خواهدداد. مؤيد اين مطلب آن است که آنان در بسياري از اوقات در اوج درد و رنجها سراغ پيشگوييهاي کتاب مقدس درباره ماشيح مي رفتند.
براي دلداري افراد در روزهاي پر از رنج و مشقت و براي تشويق و تشجيع آنها با اينکه در برابر شديدترين سختي ها که تاب مقاومت داشته باشند و نگذارند ياس ونااميدي برآنها چيره گردد، علماي يهود اين حقيقت را گوشزد مي کردند که «دردهاي زايمان دوره ماشيح» سخت و شديد خواهند بود؛ يعني همانطور که قبل از تولد طفل، مادر بايد درد و رنج زيادي را تحمّل کند، به همانگونه، ظهور ماشيح نيز با سختي ها و مشقت طاقتفرسا همراه خواهد بود.
با توجه به اين اصل که تاريکي و سياهي شب، قبل از دميدن سپيده فزوني مييابد، علماي يهود اين نکته را به مردم يادآوري مينمودند که پيش از ظهور ماشيح، آشفتگي و فساد در جهان به حد نهايت خواهد رسيد و مشکلات و سختي هاي زندگي تقريباً غير قابل تحمل خواهند شد. پس اگر شما خواهان وعده الهي و آمدن ماشيح هستيد، بايد برعهد و پيمان خود بمانيد و مقاومت کنيد.
سير تحول مفهوم ماشيح قومينگر به يک انديشه فراقومي يا فراملي
پيش از اين گفتيم كه سموئيل، طالوت را بر يهود حاکم قرار داد و نام ماشيح را براي او برگزيد. قطعاً اين اقدام براي نجات يک قوم بود و از اين اطلاق، معناي فرا ملي فهميده نمي شود. منتهي اين حکومت وقتي به مراحل کامل خود در عصر داوود(عليه السلام) و سليمان(عليه السلام) رسيد، مي توان آن را مصداق وعدة الهي بر بني اسرائيل دانست؛ به طوري که براي همة عالمان يهود، اين ايده مطرح شد که حکومت مسيحايي داوود براي هميشه ادامه خواهد داشت. اين را مي توان در آيات سموئيل اول ملاحظه کرد. در سراسر مزامير، دوران داوود و سليمان به عنوان دوران طلايي يهود، عصر آرماني و حکومت ابدي مطرح است.
ديري نپاييد که حکومت سليمان که يک حکومت واحد بود، به دو تکه تبديل شد. لذا وقتي دوران انحطاط حکومت بنياسرائيل شروع مي شود، ماشيح بودن داوود و سليمان، رنگ مي بازد و از اينجا مي-گويند اين حکومت ماشيح موعود نبوده و ماشيح در آينده خواهد آمد؛ از اين زمان به بعد انتظار موعود بيشتر ميشود. زيرا بدبختي ها و رنج يهوديان در اين دوران افزايش پيدا مي کند.
مي توان گفت دو عامل در تبديل مفهوم ماشيح به انديشة فراملي نقش داشته است:
الف) وعده به ماشيح در قول رسولاني نظير عاموس، هوشع و بخصوص اشعياء
در طول تاريخ، اعتقاد به ظهور ماشيح در ميان بني اسرائيل قطع نشد و همواره افتوخيز داشته است. اولين پيشگويي در اين مورد، آمدن دوران طلايي هوشع بود. البته وعدة ظهور شخص خاصي نيست، بلکه فقط وعدة آمدن دوران طلايي براي يهود مطرح ميشود.
وعده هاي اشعيا منحصر به آمدن دوران طلايي نمي شود، بلكه او ضمن تأکيد بر اينکه وعده الهي تحقق پيدا مي کند و بني اسرائيل گرفتار محنت مي شوند، تصريح مي کند كه شخصي به نام «عمانوئيل» به عنوان پادشاه تازه خواهد آمد. عمانوئيل يعني «خدا با ماست». در کلام اشعيا، عالي ترين مصداق براي نجات بني اسرائيل همين عمانوئيل است. اشعيا که 700 سال قبل از ميلاد مسيح ميزيسته، بيش از ساير پيامبران بنياسرائيل به ظهور موعود بنياسرائيل پرداخته است. کتاب او دو بخش اساسي دارد؛ بخش اول، هشدار به بني اسرائيل در خودداري از کارهاي قبيح و موعوديهوماشيحفارسي مقدسآيينبني اسرائيل مسيح ميزيسته، بيش از ساير پيامبران بنياسرائيل به ظهور موعود بنياسرائيل پرداخته است. کتاب او دو بخش اساسي دارد؛ بخش اول، هشدار بهمسيحظهورگناهآلود است و بخش دوم نيز به نويد ظهور موعود ميپردازد.
به عبارت ديگر، اشعيا دو دوره دارد، دوره اول از باب 1 تا باب 40 را شامل مي شود و مربوط به دوران قبل از اسارت است و دوره دوم، از باب 40 تا باب66 را شامل مي شود که در دوران اسارت بابليها نگاشته شدند.
قبل از اشعيا به شخص اشاره نمي شود و فقط اشاره به دوران آرماني مي شود، ولي اشعيا به شخص اشاره مي کند؛ به عبارت دقيقتر، تا قبل از اشعيا اول، مفهوم ماشيح، منجي، قوم مدار و ملي است و اصلاً نگاه جهاني ندارد، ولي بعد از اشعياي دوم مفهوم ماشيح از مفهوم قوم مدار فراتر مي رود و به صورت جهاني جلوهگر مي شود و از آن به بعد کارکرد ماشيح يک کارکرد جهاني است، نه صرفاً قومي و نژادي.
پس از اشعيا انديشة ماشيح به قوت خود باقي ماند و انبياي پس از او نيز وعدة آيندة بهتر و ظهور ماشيح و حکومت فناناپذيري ديني را سر دادند، تا اينکه نبوت به دانيال (عليه السلام) رسيد. اين پيامبر، قوم يهود را در اوج سختي اميدوار کرده است. کتاب دانيال، کتابي رمزگونه است که در آن دانيال رؤياهاي عجيب مي بيند که تعبير آنها را جبرئيل برعهده دارد و خلاصه آن اين است که «ملکوت خداوند عادلانه و جاودان خواهد بود و در تاريخ بشر هيچ رويدادي خارج از قدرت خداوند رخ نداده و در آينده هم رخ نخواهد داد و آينده جهان به دست پسر انسان و حکومت الهي اداره خواهد شد. و حکومتش ابدي است. »
دانيال در روياي خود به خوبي آخرالزمان را تشريح ميکند و در کنار آن، روز و حکومت موعود را بازگو مي نمايد. او با زباني رمز گونه انديشة موعود آرماني و آخرالزماني را توضيح ميدهد. اگر چه او هيچ جا نامي از ماشيح نمي برد؛ اما يهوديان، پسر انسان را بر ماشيح تطبيق مي دهند.
انديشة ماشيح و ظهور او به دانيال ختم نمي شود، بلکه بعد از دانيال، آخرين پيامبري که به آن پرداخته، «ملاکي» است. در آخرين کتاب عهد عتيق که کتاب ملاکي است به مفهوم مسيحا تأکيد ميشود، ويژگي ملاکي اين است که بعد از اسارت توسط بابليها به اين مقوله اشاره و به اين انديشه دو مفهوم اضافه ميکند: يکي اين که مي گويد عمل به شريعت شرط تحقق آرمان مسيحايي (ماشيح) است و ديگر اينکه الياس را به مفهوم مسيحايي اضافه مي کند.
خلاصه آنکه مفهوم ماشيح در نگاه رسولاني نظير هوشع، اشعيا، دانيال و ملاکي، آرام آرام سمت و سويي جهاني به خود مي گيرد؛ از واژة موعود قوم مدار بيرون مي آيد و به يک انديشة جهاني تبديل مي-شود.
ب) عامل ديگر بر پررنگي ماشيح، اسارت بابلي يهود است
اسارت يهوديان توسط بابليها يکي از عوامل مهم در سير قومگرايي ماشيح و تبديل آن به يک انديشة جهاني بوده است. البته اين اسارت در چند مقطع صورت گرفت؛ اسارت اول در سال 597 قبل از ميلاد اتفاق افتاد که حدود 10 هزار نفرشان تبعيد شدند و اسارت دوم در سال 588 قبل از ميلاد، يعني به فاصلة نه سال بعد اتفاق افتاد. شکست اخير به اندازه اي سنگين بود که معابد تخت سليمان و هر چه داشتند، نابود شدند؛ بسياري را به بابل تبعيد کردند و تنها عدة اندکي از اين اسارت در امان ماندند.
اين اسارت ها باعث تحولات، فراواني براي قوم يهود شد که مهمترين اين تحولات همان تأثير بر آموزه-هاي يهود است؛ بخصوص بر انديشة منجيخواهي و ماشيح. مؤيد اين مطلب آن است که وقتي در سال 538 قبل از ميلاد، کوروش پادشاه ايران، يهوديان را نجات مي دهد به «کوروش ماشيح» ملقب ميگردد. اين اسارت، انگيزه و نگرششان را به ماشيح هم تغيير داده و هم تشديد کرده است.
1 . MASIhg- ha يا در تلفظ لاتين مسيحا Messiahy
2 . سموئيل اول، باب 24، آيه 6
3. كهن، ابراهام، کتاب خدا، جهان انسان، ماشيح در آموزههاي يهود، ترجمه امير فريدون گرگاني، صص262 ـ 261.
4. سموئيل، باب 7، آيات 12-15.
5. مزامير، باب 72، آيات 7-11.
6 . هوشع، باب 1، آيه 11.
7. اشعياء، باب 7، آيه 14.
8 . دانيال، باب 8، آيات 13-1 و يا باب 8، آيه 15.
9. پسر انسان در متون مقدس عبري يک واژه کنايه اي براي ماشيح ميباشد که منجي يهود ميباشد، ولي اين واژه در عهد جديد که بيش از 300 بار به کار گرفته شده است به معني اين جانب است. به عبارت ديگر کنايه از اين است که من بازخواهم گشت. پس پسر انسان در عهد جديد و قديم، کنايه موعود است؛ در عهده قديم کنايه از ماشيح است و در عهد جديد كنايه از اين است که عيسي(عليه السلام) دوباره باز خواهد گشت.
10. کتاب دوم پادشاهان، باب 24 آيات 14-15.
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت